امام صادق
باز هم شورشیست در دلها
باز در گل نشسته محمل ها
باز ذکر تو حضرت صادق
گشته نقل تمام محفل ها
ساحل بیکران تویی مولا
آشکار و نهان تویی مولا
ما همه جملگی زمینیم و
وسعت آسمان تویی مولا
هرچه داریم از کرامت توست
همه از لطف بی نهایت توست
حوزه ی علمیه عنایت توست
قلب شیعه پر از روایت توست
تو چه زیبا نماز میخواندی
غرق سوز و نیاز میخواندی
آیه آیه به ناز میخواندی
گوئیا بر فراز می خواندی
محو در ذات کبریایی تو
جابر آمد شود فدایی تو
سلمی و کمیت و ابن عفان
همه گرم غزا سرایی تو
می گرفتی تو در شب خاموش
کیسه های طعام را بر دوش
نیمه شب ناشناس میرفتی
مثل جدت امیر برقع پوش
مثل حیدر غریب و بی یاری
بین نا مردمان گرفتاری
کوچه های مدینه قاتل تو
چه دل پر ز غصه ای داری
در همین کوچه مرتضی افتاد
مادرت فاطمه ز پا افتاد
حال در کوچه ها تو را بردند
قرعه این بار بر شما افتاد
پا برهنه تو در پی مرکب
میدویدی در آن سیاهی شب
کو عبایت ، عمامه ات چه شده
شده ای مثل عمه ات زینب
گرچه آتش گرفته بیت شما
گرچه بردند پا برهنه تو را
گرچه جانت به لب رسید اما
نیست روزی شبیه عاشورا
دخترت را حرامیان نزدند
بر تنت نیزه بی امان نزدند
شمر بر سینه ی شما ننشست
بر لبت چوب خیزران نزدند
ح.م