شهادت میدهم چیزی ز دینداری نمی دانم
و گاهی غرق تردیدم که آیا یک مسلمانم ؟
مسلمان نیست هرکس بی خبر باشد ز هم کیشش
حدیثی خوانده ام اینگونه سرگردان و حیرانم
دلم از آه مظلومی ، نمی سوزد ، نمی لرزد
خدایا تازه فهمیدم ، پر از جهل است ایمانم
من آنم که نمی بیند زبیر و طلحه ی خود را
ولی در ادعایم بوذر و عمار و سلمانم
گهی هستم ز هرچه انقلابی انقلابی تر
و گاهی فتنه ای می سازم و بعدش پشیمانم
نکرده این نماز روبروی کعبه آبادم
نکرده مسجد الاقصی ویران گشته ویرانم
شده هر روز این دنیا شبیه روز عاشورا
ولی من روضه را تنها برای گریه می خوانم
غروب سرخ سوریه ، خسوف خون سامرّا
و حتی غربت غزه نیاورده به لب جانمبه چشم خویش میبینم به خاک و خون کشیدن را
سحر می سوزم و افطار عبد سفره ی نانم
رسیده ناله ی هل معین مهدی زهرا
ولی من در هوای ملک ری سر در گریبانم
نگاه من نمی بیند مسلمانان عالم را
مسلمانم ولی محدود در عنوان ایرانم
مکرر امت اسلام واحد را نشان داد و
مکرر سوخت ، من شرمنده ی پیر جمارانم
چه زیبا گفت از مرگ یهود و موج بیداری
همان موج خروشانی که من یک قطره از آنم
شده عالم پر از فریاد ، طغیان کرده استبداد
ولی در این همه غوغا سکوت افتاده در جانم
جهان در پیچ تاریخیست، من در پیچ گمراهی
نمی دانم که با حقم و یا در حزب شیطانم
پر از تردید و عصیانم، از این شک ها فراوانم
خداوندا علاجم کن ، ز فرجامم هراسانم
سرودم شعر تلخی شرح یک انسان بی سامان
سرودم دردها را تا بدانی فکر درمانم
شنیدی اعترافم را ولی یک راست میگویم
که با این حال زارم ، عبد سلطان خراسانم
گهی تند و گهی آهسته ام اما خدا داند
اگر سید علی فرمان دهد مانند طوفانم
خدا گفته است حجم با برائت میشود کامل
کمال روزه ام را لعن اسرائیل می دانم
اگرچه دیر می گویم، پر از تکبیر می گویم
منم سرباز و روز جمعه قدس است میدانم