تا نسیم ربنا گرم وزیدن میشود
باز چشمان خیالم محو دیدن میشود
گوئیا در شهر اندیشه خدایی میکنم
ذوق شعرم گرم مضمون آفریدن میشود
در جدال عقل و دل ، جا مانده بازم بین گِل
پای عقل و سهم دل ، پای دویدن میشود
زد جوانه سوژه ای، اما جوانی میکند
باغبان شعر کارش پروریدن میشود
در گلستانی که هر پروانه جولان میدهد
سهم یک بی دست و پا تنها خزیدن میشود
کرم ابریشم تحمل کن دو روزی درد را
انتهای این خزان فصل تنیدن میشود
در خیالم بارها خود را کفن پیچیده ام
بستن پیله سر آغاز پریدن میشود